سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

اقتباس در قرآن کریم - علوم قرآنی یک

دومین نظر واگان دخیل (سه شنبه 86/2/18 ساعت 9:26 صبح)

 

 

جوینی بهره گیری قرآن را از لغات زبانهای مختلف لازمه فصاحت  قرآن دانسته و در این زمینه  با ذکر "استبرق" به عنوان نمونه گفته است ،اگر گویند استبرق عربی نیست و لغت غیر عربی نسبت به لغت عربی از نظر فصاحت و بلاغت فروتر است ،در ردّ آن می گوییم  اگر فصحای عالم جمع شوند و بخواهند این لغت را کنار گذارند و به جای آن لغتی همپایه آن در فصاحت بیاورند نمی توانند زیرا استبرق به معنای ابریشم ضخیم است و برای شناساندن چنین معنایی به عرب دو راه بیشتر وجود ندارد:

راه اوّل:همین استبرق را به کار ببرند که عرب آنرا از فارس شنیده و برای آنان آشناست و آنرا در زبان خود به کار می برند یا آنکه به جایش دو واژه عربی به کار ببرند و مثلاً به جای آن "حریرٌثخینٌ"را به کار ببرند بدون شک وقتی لفظ واحدی معادل استبرق در زبان عربی نباشد و این لفظ واحد هم معهود ومأنوس برای عرب باشد .استعمال دو لفظ به جای آن خلاف فصاحت است چون اوّلاً لفظ استبرق از دو لفظ حریرٌثخینٌ در القای معانی معهود عرب رساتر و صریح تر است  وذهن عرب زودتر به مقصود پی می برد ،هرگاه به عرب گفته شودحریرٌثخینٌٍ چون آن رابه طور معیّن برای چیزی استعمال نکرده تصوّر خواهد کرد منظور چیزی غیر از اسبترق است مثل این که به جای سماور ترکیب آبجوشکن به کاررود.

ثانیاً:لفظ استبرق از دو لفظ حریرٌثخینٌ موجزتر است وخیرالکلام ما قلّ و دلّ.

 

نظر سوّم تأیید هر دو نظر:کسانی مثل ابو عبیده ،قاسم بن سلام،جوالیقی و ابن جوزی قائلند هر دو نظر درست است یعنی هم در قرآن لغات غیر عربی نیست به این معنا که با صورت اصلی در قرآن به کار نرفته است و هم در قران لغات غیر عربی هست به این معنا که آن لغات تحوّل پیدا کرده وتعریب شده ،آنگاه در قرآن به کاررفته است.

نقد:واقع امر آنست که اوّلاً در هر زبانی واژگان دخیل وجود دارد چون اهل هرزبانی با اهل زبانهای دیگربه دلایل تجاری، جنگ ،آمد وشدو…تبادل فرهنگی دارند و ازاین رهگذر هر گاه در زبانش برای چیزی واژه ای نباشد واژه ای که در زبان دیگر وجود دارد می گیرد و در زبان خود به کار می برد بنابراین آن اختصاص به قرآن ندارد تا امتیازی برای آن محسوب شود.

ثانیاً:وجود چند واژه فارسی ،حبشی یانبطی در زبان عربی موجب نمی شود که زبان عربی برای فارس وحبشه و نبط مأنوس و مفهوم بگردد لذا نمی توان گفت قرآن به همه زبانها اعمّ از عرب و غیرعرب نازل شده است .

   ثالثاً:هیچ ملازمه ای میان جهانی بودن رسالت پیامبراسلام (ص)و قابل فهم بودن کتاب او قرآن، برای همه امّتها وجود ندارد می تواند رسالت پیامبر جهانی باشد ولی زبان او و کتابش به زبان یک قوم و امّتی باشد که در آن به رسالت مبعوث شده است ،بعلاوه هیچ زبان جهانی که همه امّتها با آن آشنا باشند وبه آن تکلّم کنند وجود ندارد چه رسد به زبان عربی که جز مردم جزیرة العرب با آن آشنا نبوده  وتکلّم نمی کردند .

   رابعاً:سخن ابن نقیب  مبنی بر اینکه در سایر کتب آسمانی واژگان دخیل وجود ندارد صرف ادّعاست ووجود این واژگان در هرزبان زنده ای اجتناب ناپذیر است .

    خامساً:در هر زبانی چنین است که به جهت اختلاف لهجه ای که اهل آن زبان با اهل زبانهای دیگر دارند ونیز به دلیل تفاوت ساختاری که به لحاظ صرفی و اشتقاقی میان زبانها هست وهمین طور به جهت تفاوت فرهنگی که میان اهل زبانهای مختلف وجوددارد هر گاه  واژه ای از زبانی به زبان دیگر منتقل  میشود به لحاظ آوایی وساختاری و معنایی کمابیش تغییراتی پیدا می کند  لذا دیگر نمی توان گفت این واژه عین واژه ای است که در زبان اصلی به کار می رود هم آوای آن واژه تغییر پیدا می کند و حتّی الامکان سازگار با آوای واژگان زبان مقصد می شود به گونه ای که اهل زبان مقصد به سهولت بتوانند واژه دخیل را تلفّظ کنند وهم معنای آن احیاناً تغییر پیدا میکند طوری که جایگاه مناسبی رادر فرهنگ و تصوّرات و معهودات اهل زبان مقصد بیابد به این ترتیب سخن ابن فارس مبنی بر این که اگر واژگان دخیل در قرآن بود اعجاز قران مخدوش میشد وعرب عدم اتیان مثل قرآن را به جهت وجود وجود لغاتی ناشناخته در قرآن قلمداد می کرد نادرست است چون دیگر چنین واژگانی را نا شناخته ونامأنوس نمی توان تلقی کرد .

   سادساً:سخن ابن جریر هم مبنی بر توارد لغات در مورد چنین واژگانی نا صحیح است چون علیرغم تغییر آوایی و معنایی که احیاناً در این واژگان پدید آمده امّا همچنان نشان بیگانگی وعجمگی در ناحیه آنها مشهود است ونحویها منع صرف را وسیله تمییز لغات دخیل از اصیل قرار داده اند بنا براین غیر عربی و غیر اصیل بودن این لغات کاملا مشخص است واژگان دخیل کاملا ساختا ر صرفی متفاوت تر نسبت به واژگان اصیل عربی دارند لذا عربها نتوانسته اند واژگان دیگری را از آنها مشتق کنند و آنها را به صورتهای متعدد صرف نمایند حتی نتوانسته اند تمام اعرابها را درآ نها اعمال کنند این واژگان کسره و تنوین نمی پذیرند بنا براین واژگان دخیل در عربی هم غیر منصرفند و هم غیر متصرّف ،البته واژگانی که به واژگان عربی مشابهت داشته اند مثل سه حرفی ها، در مواردی همه اعرابها را پذیرفته اند مثل لغت حبشی "حوب " یا درمواردی صرف شدند مانند "ربّانیون  " عبری که جمع ربّانی است یا "ربّیون " سریانی که جمع ربّی است یا "قراطیس " رومی که جمع قرطاس است .
  • نویسنده: مدرس

  • نظرات دیگران ( )

  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 0 بازدید
    دیروز: 0 بازدید
    کل بازدیدها: 36339 بازدید
  •   درباره من
  • اقتباس در قرآن کریم - علوم قرآنی یک
    مدرس
    دانشجویان محترم برای ورود به وبلاگ با استاد مربوط تماس بگیرند.
  •   لوگوی وبلاگ من
  • اقتباس در قرآن کریم - علوم قرآنی یک
  •   مطالب بایگانی شده
  • اشتراک لفظی در قرآن کریم
    ترادف در قرآن کریم
    اقتباس در قرآن کریم
    غرابت در قرآن کریم
    معناشناسی مفردات قرآن کریم
    معناشناسی سبع سماوات در قرآن کریم
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

    Short Message