سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

معناشناسی مفردات قرآن کریم - علوم قرآنی یک

درآمدی بر مفردات قرآن (یکشنبه 85/12/6 ساعت 11:10 عصر)

 2 .1. تعریف غریب
 معناى اصلى غریب در لغت ضد قریب است؛ ولى در آن معنایى ضمنى نیز وجود دارد و آن عبارت از خفا و پنهانى است؛ به همین روى به دور از وطن که پیش دیگران ناشناخته است، »غریب« گفته‏اند یا پنهان شدن خورشید را در شامگاه »غروب« نامیده‏اند و آنچه را بى نظیر است، »غریب« خوانده‏اند(9).
 غریب در اصطلاح علم بلاغت به لفظى گفته مى‏شود که نزد فصحاى عرب معنایش آشکار و کاربردش آشنا نباشد. غرابت دو نوع است:
 یکى آن که لفظى داراى دو یا چند معنا باشد و بدون قرینه به کار رود و به همین روى شنونده را سرگردان سازد که کدامیک از آن معانى را بگیرد مانند؛ شعر ذیل:
 لو کنت أعلم أن آخر عهدکم
یوم الرحیل فعلت ما لم‏أفعل
    اگر مى‏دانستم که پایان زمانتان روز کوچ است آنچه نکرده بودم مى‏کردم.
 در این شعر معلوم نیست، مراد شاعر از »فعلت ما لم‏أفعل« چیست؟ آیا زمانى که کوچ کردند، مى‏گریست یا از اندوهى که بر او آمده‏است، بى‏ارداه راه مى‏رفت یا وقتى که به راه افتادند، در پى آنان مى‏رفت یا آنان را از کوچ بازمى‏داشت.
 و دیگر آن که لفظى داراى معنایى باشد که فهم آن به مراجعه کتب لغت نیاز داشته باشد؛ چه آن که پس از بررسى معناى آن به دست آید؛ مثل »تکأکأتم« که به معناى »اجتمعتم« )گردآمدید( است یا آن که پس از مراجعه نیز معنایش روشن نشود؛ مانند: جَحْلَنْجَع(10).
 غریب در علوم قرآن در مقابل معناى بلاغى‏اش قرار دارد؛ زیرا لفظى که معنایى براى آن نتوان یافت و یا اساساً غریبى که بدون قرینه باشد، در قرآن وجود ندارد(11).
 غریب با عنایت به معناى لغوى‏اش انصراف در لفظى دارد که به ندرت به کار مى‏رود نظیر »ابّ و یَزِّفون؛ مى‏دوند« ولى بر حسب اصطلاح دانشمندان قرآن شامل الفاظ متعدد المعنى نیز مى‏شود.
 چنان که آمد، در قرآن لفظ قلیل الاستمعال بدون قرینه به کار نرفته؛ بلکه با قرینه به کار رفته است؛ لذا غریب بلاغى تلقى نمى‏شود؛ مانند لفظ »ابّ« در آیه‏ىِ »و فاکهة و ابّا«. در این زمینه‏ىِ این آیه آورده‏اند:
 کسى نزد یکى از اصحاب رسول خداصلى الله علیه وآله آمد و از او راجع به »أبّ« پرسید، اما او ندانست. على‏علیه السلام آمد و فرمود: معناى لفظ در خود آیه موجود است؛ چون خداى سبحان مى‏فرماید: »و فاکهة و أبّاً   متاعاً لکم و لأنعامکم(12)؛ میوه و علوفه بهره شما و چارپایانتان است«(13).
 شایان ذکر است که در آیه‏ىِ مورد بحث یکى از محسنات معنوى به نام لفّ و نشر وجود دارد و مراد از آن این است که نخست امور متعددى ذکر مى‏شود؛ سپس چیزى مربوط به هر یک بدون تعیین و به صرف اتکاء به ذهن مخاطب مى‏آید(14).
 نیز در قرآن لفظ متعدد المعنى بدون قرینه نیامده است؛ بلکه با قرینه آمده است؛ لذا به فصاحت و بلاغت قرآن اخلالى وارد نمى‏سازد؛ مانند لفظ »عَزَّر« در »فالذین آمنوا به و عزّروه و نصروه(15)؛ کسانى که به او گرویدند و بزرگش داشتند و یاریش کردند« که میان تعظیم و اهانت مشترک است؛ ولى ذکر »نصروه« قرینه‏اى است بر این که مراد تعظیم است.(16)
 شایان ذکر است که الفاظ متعدد المعنى وجوه و نظایر هم خوانده شده است و مراد از آن الفاظى هستند که در چند معنا به کار مى‏روند؛ مثل امت، ید و یمین. گاهى وجوه و نظایر را مشترک لفظى نیز مى‏خوانند؛ اما آنچه در کتاب‏هاى وجوه و نظایر به چشم مى‏خورد، بیش از مشترک لفظى است. در این کتاب‏ها هر لفظ متعدد المعنى اعم از مشترک لفظى، مشترک معنوى، حقیقت و مجاز. 
 

 2 .3. بافت‏شناسى
 بافت‏شناسى یا قرینه‏شناسى عبارت است از فهم مراد گوینده‏ىِ سخن با اتکاى به اطلاعاتى که همراه آن است؛ اعم از اطلاعات کلامى و موقعیتى.
 اطلاعات بافتى اطلاعاتى است که به نحوى به گوینده‏ىِ کلام ارتباط دارد؛ لذا لزوماً باید این اطلاعات مربوط به عصر و مصر گوینده‏ىِ کلام باشد. باید این اطلاعات یا مربوط به زمان خطاب و ایراد کلام باشد و یا بر آن تقدم زمانى داشته باشد؛ اما فاصله‏ىِ زمانى آن با زمان ایراد کلام نباید چندان دور باشد که نه معهود گوینده و نه معهود مخاطب او باشد؛ بنابراین اطلاعاتى که بعد از ایراد کلام حادث مى‏شود؛ به ویژه اطلاعاتى که پس از مرگ مخاطب به وجود مى‏آید، هرگز در بافت کلام قرار نمى‏گیرد و لذا نمى‏تواند به فهم گوینده‏ىِ کلام مدد رساند.
 1 .2 .3. انواع بافت
 اطلاعات بافتى که مى‏توانند، به فهم مراد گوینده‏ىِ کلام کمک کنند، دو دسته‏اند: برخى کلامى و لفظى و مقالى‏اند و برخى موقعیتى و حالى و مقامى‏اند.
 دسته‏ىِ اول از اطلاعات یا متصل به لفظ و در مجاورت آن قرار دارد که از آن به قرینه‏ىِ متصل یا سیاق تعبیر کرده‏اند و یا منفصل از لفظاند؛ اما با آن تشابه سیاقى دارند و هم معناى آن به شمار مى‏رود.
 دسته‏ىِ دوم از اطلاعات یا شخصیت گوینده یا شخصیت مخاطب یا مکان و جغرافیاى ایراد سخن و یا زمان و تاریخ ایراد سخن را مى‏نمایاند که اینک توضیح هر یک مى‏آید.
 الف. سیاق واحد
 سیاق کلام عبارت از زنجیره‏ىِ سخن یا صدر و ذیل کلام یا الفاظ همجوار است. به کمک سیاق مى‏توان دریافت که مراد متکلم آیا معناى حقیقى لفظ است یا معناى مجازى آن و یا کدامیک از معانى لفظ مشترک را گوینده اراده کرده است و یا کدامیک از موارد و مصادیق لفظ عام یا مشترک معنوى را مورد توجه دارد.
 براى مثال لفظ »مُصَلّین« مى‏تواند افراد بسیارى را شامل شود، اما در سیاق آیات ذیل در افراد خاصى محدود شده است:
 فویل للمصلّین. الذین هم عن صلاتهم ساهون. الذین هم یراءون. و یمنعون الماعون.(73)
 در اینجا مراد از »مصلین« آن دسته از نمازگزارانى است که نسبت به نماز بى‏توجهند و ریا مى‏کنند و از دادن زکات باز مى‏دارند.
 ب. سیاق مشابه
 برخى از الفاظ در مواضع متعددى با سیاقى مشابه استعمال شده‏اند؛ یعنى در آن مواضع قرائنى حاکى از این که آن الفاظ در آنها در معانى متفاوتى به کار رفته باشند، وجود ندارد. کنار هم نهادن این موارد و توجه به اطلاعات افزون‏ترى که در پاره‏اى از آن مواضع هست، راهى براى درک مراد گوینده به شمار مى‏رود.
 براى نمونه در آیه‏ىِ ذیل در ظاهر هرگونه شفاعتى در روز بازپسین انکار شده است:
 یا ایها الذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناهم من قبل أن یأتى یوم لا بیعٌ فیه و لا خُلّة و لا شفاعة و الکافرون هم الظالمون.(74)
 اما در واقع، مراد آیه، هرگونه شفاعتى حتى شفاعت با اذن خدا نیست؛ چون علاوه بر این که وجود این نوع از شفاعت در آیه‏ىِ بعد از آن اعلان شده است )من ذا الذى یَشْفَعُ عنده إلّا بِاِذنه(، در آیاتى که در سوره‏هاى نازله قبل سوره‏ىِ بقره قرار دارد، روشن شده است که مراد از »لا شفاعة« شفاعتى است که بدون اذن خدا انجام بگیرد.
 باید دانست که مشرکان و اهل کتاب مى‏پنداشتند، افرادى مثل بتان و فرشتگان و پیامبران بدون اذن خدا مى‏توانند شفاعت کنند و از خدا براى آنان علیرغم ارتکاب هر جرمى مغفرت بخواهند:
   و یعبدون من دون الله ما لایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاؤُنا عند الله قل اَتُنَبِّئون الله بما لایعلم فى السموات و لا فى الارض سبحانه و تعالى عمّا یشرکون(75)
   یا بنى إسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انّى فضلتکم على العالمین    و اتّقوا یوماً لاتَجزى نفسٌ عن نفسٍ شیئاً و لایُقْبَل منها شفاعَةٌ و لایُؤخَذُ منها عدلٌ و لا هم یُنْصَرون.(76)
 بنابراین »لاشفاعه« در آیه‏ىِ 254 سوره‏ىِ بقره با توجه به آیاتى که قبل از آن نازل شده است، ناظر شفاعت بدون اذن و رضایت خداست.
 شایان ذکر است، چنین آیاتى را که در زمینه‏ىِ یک موضوع است و مى‏تواند به فهم مراد خداى تعالى کمک کند، آیات متحد الموضوع مى‏نامند.
 باید دانست آیاتى که قبل از آیه‏ىِ مورد بحث نازل شده‏اند، مى‏تواند مفسر آن آیه باشند؛ نه آیاتى که بعد از آن نازل شده‏اند. جهت آن این است که آیات نازله در قبل، نوعى عهد ذکرى براى لفظ مورد تحقیق تلقى مى‏شود؛ اما براى آیات نازله در بعد، وجهى براى استشهاد به آنها وجود ندارد.
 ب. زمان و تاریخ
 نظر به این که ایراد هر لفظ عامى در هر زمانى ناظر به موارد حاضر در وقت ایراد کلام‏اند، باید هر لفظ عام را با توجه به زمان و تاریخ ایراد کلام تفسیر کرد و مراد گوینده را از آن دریافت؛ براى مثال لفظ »الناس« در آیه‏ىِ ذیل از آن جمله است:
   و اذ قلنا لک إنّ ربّک احاطَ بالناس و ما جعلنا الرؤیا التى اریناک الّا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوّفهم فمایزیدهم الّا طغیاناً کبیراً.(77)
 سوره‏ىِ اسرا از سوره‏هایى است که در اواسط دوره‏ىِ مکى نازل شده است؛ در حالى که مسلمانان شمار معدودى از مردم چند ده هزار نفرى مکه را تشکیل مى‏دادند؛ بنابراین با توجه به تاریخ نزول سوره‏ىِ اسراء باید گفت: »الناس« در آیه‏ىِ 60 این سوره به اکثریت مشرک مکه انصراف دارد.
 صدر و ذیل این آیه نیز همین معنا را تأیید مى‏کند. واضح است که »إن ربّک احاط بالناس« در صدر آیه و »و نخوّفهم فمایزیدهم الّا طفیاناً کبیراً« در ذیل آیه تعابیرى تهدیدآمیز و سرزنش‏گرانه نسبت »الناس« است.
 بسیارى از مفسران با نادیده گرفتن زمان نزول آیه‏ىِ مذکور مراد از »الناس« را در آن امت اسلامى دانسته‏اند.(78)
 ج. مکان نزول آیات
 قرآن  در مکان‏هاى مختلفى نزول یافته است. از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم آورده‏اند که قرآن در سه جا نازل شده است: »مکه، مدینه و شام« (79). مکّه حوالى آن مثل منى، عرفات و حدیبیه، و مدینه اطراف آن مانند بدر، احد و سلع را در بر مى‏گیرد و مراد از شام بیت‏المقدّس و تبوک مى‏تواند باشد (80).
 عدم عنایت به اینکه آیات قرآن  در چه سرزمینى و حتّى در چه مکانى از آن نازل شده است، ممکن است مفسّر را به تفسیرى نادرست از آیات سوق دهد. تفسیر آیه تطهیر از آن جمله است. این آیه و آیه بعد از آن چنین است:
 وقرن فى بیوتکنَّ و لا تبرَّجن تبرُّج الجاهلیّة الاولى و اقمن الصلوة و اتین الزکوة و اطعن اللَّه و رسوله انَّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهِّرکم تطهیراً. و اذکرن ما یُتلى فى بیوتکنَّ من ایات اللّه و الحکمة انّ اللَّه کان لطیفاً خبیراً.(81)
 و در خانه‏هایتان بمانید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده‏اش را فرمان برید. خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما ساکنان خانه بزداید و شما را پاک گرداند و آنچه را که از آیات خدا و ]سخنانِ [حکمت ]آمیز [در خانه‏هاى شما خوانده مى‏شود، یاد کنید. براستى خدا همواره باریک بین و آگاه است.
 چنان که ملاحظه مى‏شود، سیاق جمله‏ىِ »انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهِّرکم تطهیراً« با صدر آیه و آیه بعد ناهمگون است: این جمله خطاب به مردان است؛ ولى صدر آن و آیه‏ىِ بعد خطاب به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم است. چنین اختلاف سیاقى از دیرباز مفسران فریقین را بر آن داشته است که آراى گوناگونى درباره‏ىِ آن اظهار کنند: قریب به اتفاق مفسّران اهل سنت در صدد برآمده‏اند که جمله‏ىِ مذکور را با صدر و ذیلش متناسب نشان دهند و علاوه بر على، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام، همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را نیز مشمول آن بشمارند(82)؛ ولى همه‏ىِ مفسّران شیعه بر این باورند که آن جمله فقط شامل همان چهارتن است و همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را در بر نمى‏گیرد و حتّى برخى از آنان به نزول جداگانه‏ىِ آن جمله قائلند(83).
 قبل از بیان نقش قرینه‏ىِ مکان در تفسیر صحیح معناى »اهل البیت« در آیه‏ىِ تطهیر شایان ذکر است که تفسیر اهل سنّت از این عبارت به دلایلى چند مردود است؛ از آن جمله این که اولاً در همین دو آیه خطاب به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، لفظ »بیوتکنّ« )خانه‏هایتان( آمده و نیز در آیه‏ىِ 53 همین سوره براى اشاره به همین خانه‏ها، لفظ »بیوت النبى« )خانه‏هاى پیامبر( به کار رفته است. اگر مراد از »اهل البیت« )ساکنان خانه(، همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بود، مناسبت داشت که به جاى آن، »اهل‏البیوت« ذکر مى‏شد؛ ثانیاً اهل‏البیت تا قبل از نزول آیه‏ىِ تطهیر در معناى خاصّى مصطلح نشده بود و به همان معناى لغوى - یعنى ساکنان خانه به کار مى‏رفته است؛ نظیر این آیه خطاب به حضرت ابراهیم‏علیه السلام و همسرش:
 قالوا اتعجبین من امراللّه رحمت‏الله و برکاته علیکم اهل‏البیت انه حمید مجید.(84)
 گفتند:(85) »آیا از کار خدا تعجب مى‏کنى؟ رحمت خدا و برکات او بر شما ساکنان خانه باد. بى‏گمان، او ستوده‏اى بزرگوار است.
 شایان ذکر است که هرگاه اهل به مکانى اضافه شود، به معناى ساکنان است؛ مثل اهل المدینه و اهل القرى؛ بنابراین مراد از »اهل البیت« نمى‏تواند، همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم باشد؛ چون آنان در یک خانه ساکن نبودند.
 به نظر مى‏رسد، مقصود از »البیت« در آیه‏ىِ تطهیر، خانه‏ىِ امّ‏سلمه است و مراد از »اهل البیت« ساکنان آن خانه در زمان نزول این آیه‏اند؛ یعنى رسول خداصلى الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام؛ زیرا اولاً همانطور که آمد، اهل وقتى به مکانى اضافه شود، به معناى ساکنان آن مکان است و آن تمام ساکنان آن را اعم از ذکور و اناث در بر مى‏گیرد؛ چنان که »اهل البیت« در سوره‏ىِ هود شامل حضرت ابراهیم علیه السلام و همسر اوست؛ ثانیاً جمله »انما...« خطاب به افراد ذکور است و به هنگام نزول آن تنها در خانه‏ىِ امّ‏سلمه افراد ذکور ساکن بودند؛ ثانیاً پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در حدیث کساء و احادیث مشابه آن فقط ایشان را »اهل‏البیت« خوانده و مصداق جمله‏ىِ مذکور به شمار آورده و همسران خود حتى امّ‏سلمه را که هنگام نزول آیه داخل خانه‏ىِ خود نبوده و نزدیک در خانه ایستاده بوده است - از جمع آنان خارج دانسته است.(86)
 اما این که چرا جمله‏ىِ »انما ...« در سیاق آیات مربوط به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم قرار گرفته، پاسخش با عنایت به مکان نزول این آیات که خانه‏ىِ ام‏سلمه بوده است، این است که چنین خصوصیّتى را در علم بلاغت التفات گویند(87) و همجوارى خانه‏ىِ امّ‏سلمه با خانه‏هاى دیگر همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم زمینه‏ساز این التفات بوده است. شایان ذکر است که همه‏ىِ این خانه‏ها پیرامون مسجد مدینه ساخته شده بودند و تمام آنها تا حدود سه سال به درون مسجد درى داشته‏اند تا آن که به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در همه‏ىِ خانه‏ها جز در خانه‏ىِ على‏علیه السلام که آن نیز در جوار آنها بود، بسته شد.(88)
 چنان که ملاحظه شد، توجّه به مکان نزول این آیات - یعنى خانه‏ىِ ام سلمه به روشنى مراد از »اهل البیت« و سبب اختلاف سیاق جمله‏ىِ »انما...« را با صدر و ذیلش مکشوف و آشکار مى‏سازد.
 در آیه‏ىِ تطهیر چنانچه به مقام و مکان نزول آن توجّه نشود، بى‏مناسبت مى‏نماید. در چنین مواردى باید به جاى سیاق مقال به سیاق مقام عنایت شود. آیه‏ىِ تطهیر از لحاظ مقام متّحدالسیاق است.
 با عنایت به آنچه آمد، به نظر مى‏رسد، جمله‏ىِ »انّما ...« در میان همین آیات موجود نازل شده و نزول جداگانه‏اى نداشته است. وحدت فواصل جمله‏ىِ مذکور و آیات قبل و بعد مى‏تواند گواه این امر باشد.(89)
 د. شأن متکلم
 سخن هر گوینده‏اى با شأن او در همه‏ىِ ابعاد اعم از علمى، عقلى، خُلقى و جز آنها - هماهنگى و تناسب دارد؛ لذا یکى از قرائنى که در کشف مراد او مى‏تواند مؤثر باشد، توجّه به شأن اوست.
 براى نمونه در قرآن  آمده است:
 و اذا اردنا ان نُهلک قریةً امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقَّ علیها القول قدمَّرناها تدمیراً.(90)
 و چون بخواهیم شهرى را نابود کنیم، به خوشگذرانانش فرمان دهیم؛ اما آنان نافرمانى کنند و عذاب بر آن]شهر [لازم آید؛ آنگاه آن را زیر و رو کنیم.
 ظاهر بدوى این آیه دلالت دارد بر این که اولاً خدا به فسق فرمان مى‏دهد؛ ثانیاً خدا مترفان را که از این فرمان پیروى کردند و فسق انجام دادند، عذاب مى‏کند؛ ثالثاً حتى غیرمترفان را که فسق انجام ندادند، عذاب مى‏نماید.
 امّا وقتى مفسّر به شأن خداى تعالى توجّه کند که نه به زشتکارى فرمان مى‏دهد(91) و نه آنان را که از فرمانش پیروى کنند، عذاب مى‏کند،(92) هرگز بر خود روا نمى‏شمارد که آنچه را شایسته‏ىِ شأن خداوند نیست، در تفسیر این آیه به او نسبت دهد(93)؛ بر این اساس تمام مفسّران آن را موافق شأن خداى تعالى تفسیر کرده‏اند.
 بهترین تفسیرى که درباره‏ىِ آن ارائه شده، این است که هرگاه خدا بخواهد، سرزمینى را نابود کند، به خوش‏گذرانانش که حاکمان آن سرزمین‏اند، فرمان مى‏دهد که از او پیروى کنند؛ اما آنان نافرمانى نمایند و سایر مردم نیز از آنان پیروى کنند یا به آنان رضایت دهند. آنگاه بر آن شهر عذاب لازم آید و خدا آن را زیر و رو کند.(94)
 این آیه در این معنا که خدا فرمان به پیروى مى‏دهد، ولى مردم نافرمانى مى‏کنند، نظیر فرمان خدا به سجده براى آدم است که شیطان از آن سرپیچى مى‏کند:
 و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّهِ؛(95) و ]به‏یاد آر زمانى را که به فرشتگان گفتیم: سجده کنید که سجده کردند، مگر ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچى کرد.
 هم‏چنین آیه‏ىِ مورد بحث در این معنا که خدا مردم را به سبب نافرمانیشان عذاب مى‏کند و قطعاً آنان را که نافرمانى نکنند، عذاب نمى‏کند، نظیر دو آیه ذیل است:
   فلمّا نسوا ما ذُکِّروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسُقون؛(96) پس هنگامى که آنچه را بدان تذکّر داده شدند، از یاد بردند، کسانى را که از ]کارِ[ بد باز مى‏داشتند، نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند، به ]سزاى [آنکه نافرمانى مى‏کردند، به عذابى شدید گرفتار کردیم.
   و ما نُرسل المرسلین الّا مبشّرین و منذرین فمن آمن واصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون   و الذین کذَّبوا بآیاتنا یمسُّهم العذاب بما کانوا یفسُقون؛(97) و ما پیامبران را جز بشارتگر و هشدار دهنده نمى‏فرستیم. پس کسانى که ایمان آورند و نیکوکارى کنند، بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد   و کسانى که آیات ما را دروغ انگاشتند، به ]سزاى [آن که نافرمانى مى‏کردند، عذاب به آنها خواهد رسید.
 ه. شأن مخاطب
 سخن گوینده‏ىِ دانا و بلیغ با شأن مخاطبش در همه‏ىِ ابعاد اعم از علمى، عقلى، خلقى و اجتماعى و جز آنها هماهنگ و متناسب است؛ لذا یکى از قرائن کشف مراد گوینده، توجّه به شأن مخاطب اوست.
 براى مثال در مواضع متعدّدى از قرآن ، پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم گناهکار خوانده شده‏است؛ نظیر این آیه:
 فاصبر إنّ و عدالله حق و استغفر لذنبک؛(98) پس شکیبایى کن که وعده‏ىِ خدا راست است و براى گناهت آمرزش خواه.
 هیچ یک از مفسّران با توجّه به شأن پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم، »ذنب« را در این آیه و آیات نظیر آن به معناى ترک امر یا نهى مولوى و واجب ندانسته‏اند؛ بلکه آن را از قبیل گناه امت، ترک اولى یا ترک مندوب شمرده‏اند (99).
 با عنایت به سیاق این آیه و آیات مشابه آن به نظر مى‏رسد که گناه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شتاب و ناشکیبایى او نسبت به تحقق وعده‏ىِ پیروزى بر مشرکان مکه بوده است؛ تا جایى که گاهى مى‏فرمود: خدایا کى ما را یارى خواهى کرد؟
 شایان ذکر است، قبل از آیه‏ىِ مورد بحث چنین آمده است:
 انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیاة الدنیا؛(100) ما رسولان و مؤمنان را در زندگى دنیا یارى مى‏کنیم.
  و از موارد مشابه آن آیه، آیات سوره‏ىِ نصر است:
 اذا جاء نصرالله والفتح و رأیت الناس یدخلون فى دین الله افواجاً فسبح بحمد ربک واستغفره انه کان توّاباً؛ چون یارى خدا و پیروزى فرا رسد و بینى که مردم دسته دسته در دین خدا در آیند، پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش خواه، که وى همواره توبه‏پذیر است.
 بنابر آنچه آمد، گناه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم از قبیل ترک اولى یا ترک مندوب به شمار مى‏آید.
 
 2 .2 .3. نقش‏هاى بافت
 نقش اصلى بافت تعیین مراد گوینده‏ىِ کلام است و مراد گوینده نیز حسب بافت‏هاى مختلف متفاوت است؛ گاهى مراد معناى حقیقى و گاه معناى مجازى است؛ گاه تمام افراد عام اراده مى‏شود و گاهى بعضى از آنان؛ گاه لفظ غریب است و بافت آن را شرح مى‏دهد؛ گاه لفظ عام یا مطلق است و بافت آن را تحدید مى‏کند؛ بنابراین نقش‏هاى بافت عبارت‏اند از: تبیین، تحدید و تعیین
 الف. تبیین لفظ غریب
 مراد از لفظ غریب در اینجا غریب به معناى خاص آن یعنى لفظ قلیل الاستعمال است. به کمک سیاق مى‏توان معناى اجمالى الفاظ غریب را به دست آورد؛ مانند معناى الفاظ »اَثْل«، »خَمْط« و »عَرِم« که در قرآن هر کدام بیش از یکبار به کار نرفته است و آن، تنها در آیه‏ىِ ذیل است:
   فَاَعرضوا فأرسلنا علیهم سیلَ العَرِمِ و بدّلناهم بجنَّتیهم جنَّتینِ ذواتى اُکُلٍ خَمْطٍ و اَثْلٍ و شى‏ءٍ مِن سِدْرٍ قلیل(101)
 الفاظ و جملات صدر و ذیل این کلمات آشکار مى‏سازد که »عَرِم« اسم جایى یا چیزى است و »خمط« و »اثل« به مفهوم بى‏بارى و بدبارى درخت است؛ آیه‏ىِ قبل آن چنین است:
   لقد کان لِسَبَإٍ فى مَسکنِهم آیةٌ جنّتانِ عن یمین و شمالٍ کلوا مِن رزقِ ربّکم و اشکروا له بَلْدَةٌ طیبةٌ و ربٌّ غفور.(102)
 و آیه‏ىِ بعدش این گونه است:
 ذلک جَزَیناهم بما کفروا و هل نُجازى الّا الکفورَ.(103)
 »عَرِم« را برخى سدّ و برخى نوعى موش و برخى جاى جمع‏شدن سیل دانسته‏اند و »خَمْط« را بعضى درخت بى‏خار و بعضى درخت مسواک گفته‏اند و »اثل« را برخى درخت استوارریشه و برخى درخت صمغ ذکر کرده‏اند.(104)
 ب. تحدید لفظ عام یا مطلق
 چنان که آمد، الفاظ عام و مطلق ناظر به موارد و مصادیق زمان ایراد کلام است و لذا با توجه به وضعیت زمان ایراد کلام مى‏توان مراد گوینده را از آن الفاظ شناخت.
 براى نمونه در آیاتى چند از قرآن ملاحظه مى‏شود، آزاد کردن برده )رقبه( مورد تأکید قرار گرفته و یا به عنوان کَفّاره‏ىِ برخى گناهان دانسته شده است؛ نظیر:
  و ما ادراک ما العقبه   فکّ رقبة.(105)
  و لکن البِرَّ من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و آتى المال على حُبّه ذوى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فى الرقاب.(106)
  و الذین یُظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبةٍ من قبل أن یتماسّا.(107)
  لایُؤاخِذُکم الله باللغو فى أیمانکم و لکن یؤاخذکم بما عَقَّدتم الأیمان فکفّارته اطعام عشرة مساکین من اوسط ما تُطعِمون اهلیکم او کسوتُهم او تحریر رقبة.(108)
  انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفةِ قلوبُهم و فى الرقاب و الغارمین و فى سبیل الله و ابن السبیل.(109)
 »رقبه« در سوره‏ىِ بلد به صورت مطلق آمده است و از رهگذر بررسى بافت آیه مى‏توان دریافت که آیا در واقع نیز مطلق است یا مقید به قید ایمان است. قراینى حاکى از اطلاق »فک رقبه« است؛ نظیر این که:
 اولاً مشرکان هم‏چنان که به اصول مکلّف بودند، به فروع نیز مکلّف بودند؛ لذا باید گفت: در این آیه لزوماً از مسلمانان خواسته نشده است که برده آزاد کنند.
 ثانیاً، در این آیه »فک رقبه« منوط به ایمان آوردن مُعتِق نشده است؛ بلکه با تعبیر »ثم کان من الذین آمنوا« نشان داده شده است که مُعتِق نباید لزوماً مسلمان باشد؛ منتها از گردنه گذشتن معتِق منوط به ایمان اوست.
 ثالثاً، آوردن تعبیر »ثم من الذین آمنوا« بعد از »فک رقبه« حاکى از این است که آیات سوره‏ىِ بلد ناظر به فرد یا افرادى از مشرکان است که هنوز اسلام نیاورده‏اند.
 در شأن نزول این آیات نیز بعضى از سران مشرک مکه را یاد کرده‏اند. البته در آن میان از حارث بن عامر بن نوفل نیز یاد کرده‏اند که بنا بر پاره‏اى از روایات در مدت کوتاهى اسلام آورد و بعد به جهت از دست دادن مالش در راه کفارات و انفاقات مرتد شد؛ منتها این روایات محل تردید است؛ چون نامبرده پیوسته پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله را دروغگو مى‏شمرد و جزو کسانى بود که از طریق ابوطالب از رسول خداصلى الله علیه وآله خواستند، بردگان را از پیرامون خود دور کند تا به او ایمان بیاورند و نیز از کسانى بود که در دارالندوه توطئه‏ىِ قتل پیامبرصلى الله علیه وآله را چیدند و نیز از اطعام‏کنندگان مشرکان در جنگ بدر بود و پس از اسارت در همین جنگ به دستور رسول‏خداصلى الله علیه وآله به قتل رسید؛
 رابعاً، در هیچ روایتى نرسیده است که بردگان مسلمان در دوره‏ىِ مکه از جانب مشرکان آزاد شده باشند؛ بنابراین نه از خصوص مسلمانان خواسته شده که برده آزاد کنند و نه از آزادکنندگان خواسته شده است که خصوص بردگان مسلمان را آزاد کنند؛
 خامساً، آزاد کردن برده از سنت‏هاى خوب دوره‏ىِ جاهلیت بوده است و کسانى چون ابن جدعان و حکیم بن حزام از کسانى برشمرده شده‏اند که در آن دوره به آزاد ساختن برده مبادرت مى‏ورزیدند.
 لذا برخى بر این نظر شده‏اند که تنها در خصوص قتل مؤمن لازم است که بنده‏ىِ مؤمنى آزاد شود؛ چون فقط در خصوص آن »رقبه« به صورت مقید آمده است:
   و من قبل مؤمناً خطأً فتحریر رقبة مؤمنه.(110)
 ولى به هر حال در حالى که برده‏ىِ مسلمانى وجود دارد، اولویت با آزادسازى آنان است: لذا به نظر مى‏رسد، با توجه به نزول دیگر آیات مربوط به آزادى برده، در دوره‏ىِ مدنى، باید گفت: رقبه در این آیات ناظر به رقبه‏ىِ مؤمنه است و باز این بافت موقعیتى است که به اطلاق آیه قید مى‏زند.
 بنابراین باید گفت قید »مؤمنه« در آیه‏ىِ نساء جهت تأکید آورده شده است؛ نه جهت تقیید؛ چون معنا ندارد که مقیّد مدتى بعد از مطلق نازل بشود؛ زیرا قید یا خاص را قرینه‏ىِ کاشف مراد خوانده‏اند و فاصله گرفتن آنها از مطلق و عام موجب مجمل شدن مراد و اختلال در فصاحت و بلاغت آیه مى‏شود.
 ج. تعیین معناى متعدد المعنى
 به نظر مى‏رسد، دو نوع لفظ متعدد المعنى وجود دارد: مشترک لفظى و حقیقت و مجاز. به کمک بافت مى‏توان دریافت که کدامیک از معانى مشترک لفظى یا حقیقت مجاز مراد گوینده است.
 نمونه‏ىِ مشترک لفظى »عسعس« )روى کرد، پشت کرد( در آیه‏ىِ ذیل است:
   و الیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس.(111)
 »عسعس« در اینجا به قرینه‏ىِ »و الصبح اذا تنفس« به معناى »پشت کرد« است؛ چون تا شب پشت نکند، سپیده نمى‏دمد.
 و نمونه‏ىِ حقیقت و مجاز »نور« )روشنایى، هدایت( و »ظلمات« )تاریکى‏ها، گمراهى‏ها( در آیات ذیل است:
  الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور
  الحمد لله الذى خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور
 ظلمات و نور در آیه‏ىِ اول به قرینه‏ىِ »آمنوا« در معناى مجازى به کار رفته‏اند و در آیه‏ىِ دوم به قرینه‏ىِ »خلق السموات و الارض« در معناى حقیقى استعمال شده‏اند.
 


  • نویسنده: مدرس

  • نظرات دیگران ( )

  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 1 بازدید
    دیروز: 1 بازدید
    کل بازدیدها: 36341 بازدید
  •   درباره من
  • معناشناسی مفردات قرآن کریم - علوم قرآنی یک
    مدرس
    دانشجویان محترم برای ورود به وبلاگ با استاد مربوط تماس بگیرند.
  •   لوگوی وبلاگ من
  • معناشناسی مفردات قرآن کریم - علوم قرآنی یک
  •   مطالب بایگانی شده
  • اشتراک لفظی در قرآن کریم
    ترادف در قرآن کریم
    اقتباس در قرآن کریم
    غرابت در قرآن کریم
    معناشناسی مفردات قرآن کریم
    معناشناسی سبع سماوات در قرآن کریم
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

    Short Message